با نام خداوند عالی اعلی
یک درس آموزنده
غالب شیعیان با نام بوکس زن معروف آمریکایی «محمد علی کلی» آشنا هستند. او پس از تشرف به اسلام و آیین تشیع نام «محمد علی» را برای خود برگزید.
با نام خداوند عالی اعلی
یک درس آموزنده
غالب شیعیان با نام بوکس زن معروف آمریکایی «محمد علی کلی» آشنا هستند. او پس از تشرف به اسلام و آیین تشیع نام «محمد علی» را برای خود برگزید.
یکی از صفات بسیار پسندیده از دیدگاه خداوند در
قرآن، بی شک تقوا میباشد، به نحوی که ملاک برتری انسانها بر این اساس قرار گرفته
شده است، اما جالب است بدانید که ترک این توصیه الهی، مضرات سوء، به ویژه برای
زنان در پی دارد .
در این باره از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که ایشان فرمودهاند:
ابلیس نزد تمام انبیاء (علیهمالسلام) میرفت و در بین آنان، بیشتر
با حضرت یحیی گفتگو داشت.
روزی یحیی (علیه السلام) از ابلیس پرسید: چگونه مردم را گمراه میسازی؟
و ابلیس وسایل گمراه کنندهی خویش را برشمرد.
سپس یحیی (علیه السلام) از او پرسید:
در بین این وسایل، کدامیک بیشتر چشم و دلت را روشن مینماید؟
ابلیس پاسخ داد:
زنان بی تقوا، دام و وسیله خوبی برای فساد در جامعه و انحراف مردان
هستند، و زمانی که انسانهای صالح مرا نفرین میکنند، من به وسیله زنان بدذات (و
بی تقوا) جلوی این نفرینها را میگیرم و رهایی مییابم و به کمک چنین زنانی، جان
و دلم شاد میشود .
از همین رو پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودهاند: روزی شیطان به حضرت یحیی (علیه السلام)
گفت: ای پیامبر خدا، همانا آگاه باش که امیدوارترین چیزها و محکمترین
تکیه گاه و بهترین چشم روشنی برای من، زنان بی تقوا هستند.
به راستی که آنها دامهای من برای انحراف و فساد در جامعه میباشند، آنها به مانند تیری هستند که وقتی پرتاب مینمایم، خطا نمیروند، و اگر زنانِ بی تقوا نبودند، من قدرت گمراهی کوچکترین انسانها را نداشتم، چشم دلم به وسیله آنها شاد میشود و به کمک چنین زنانی در هدفهایم پیروز میشوم و به یاری این دسته از زنان، مردم را به نابودی می کشانم، چرا که این زنان، مایه امید و تکیه گاه من و مورد اطمینان و فریادرس من میباشند!
_____________________
1-بحارالانوار، ج 63: 229؛ ج 14: 173.
2-بهشت جوانان: 163.
بنام خدا
ثَوابُ مَن عَشِقَ و عَفَّ
پاداش عاشق پاکدامن
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله :
مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهیدا . 1
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر که عاشق شود و خود را پاک نگه دارد و با این حال بمیرد، شهید مرده است.
عنه صلى الله علیه و آله :
مَن عَشِقَ فکَتَمَ و عَفَّ فماتَ فَهُوَ شَهیدٌ . 2
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر که عاشق شود و عشق خویش را کتمان کند و پاکدامنى ورزد و با این حال بمیرد، او شهید است.
عنه صلى الله علیه و آله :
مَن عَشِقَ و کَتَمَ و عَفَّ و صَبَرَ ، غَفَرَ اللّه ُ لَهُ و أدخَلَهُ الجَنَّةَ . 3
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر که عاشق شود و عشق خود را بپوشاند و پاکدامنى ورزد و صبورى کند، خداوند او را بیامرزد و به بهشت برد.
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :
ما المُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّه ِ بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ . 4
امام على علیه السلام :کسى که در راه خدا جهاد کند و به شهادت رسد، اجرش بیشتر از آن کسى نیست که بتواند گناه کند و عفّت ورزد.
خداوند در حدیث قدسی می فرماید :
ای فرزند آدم !
در شگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری و به دیگران دل میبندی ، !!!
در حالیکه میدانی ؛
- تنهایی خواهی مُرد ...
و می دانی ؛
- تنها در قبر خواهی خفت ...
- و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد ...
- و تنها حساب پس خواهی داد ...
آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود ؟؟ !!
ساعتی ؟؟
روزی ؟؟
ماهی ؟؟
سالی ؟؟
چند هزار سال ؟؟
چند میلیون سال ؟؟
با خودت فکر کن و بیندیش ،
هر قدر که قرار است پس از مرگ با من تنها باشی در دنیا با من انس بگیر ،
اگر لحظه ای ، لحظه ای !!!
و
اگر همیشه ، همیشه
...
نامه ی یک جوان به علامه طباطبایی (ره) بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک نخبة الفلاسفه آیة الله العظمی جناب آقای طباطبایی (ادام الله عمر کم ماشاءالله) سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. کوتاه سخن آن که جوانی هستم 22 ساله، ... چنین تشخیص میدهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی میکنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود باز داشته و میدارند. درخواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم والا دیگران ادعای نصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. ... باز هم خاطرنشان میسازم که نویسنده با خود فکر میکند که شفاهاً موفق به پاسخ این سؤال نمیشود. وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه ی شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح میدانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم 23/10/1355 |
جواب علامه طباطبایی (ره) به نامه ی جوان
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که : هر روز که طرف صبح از خواب بیدار میشوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید، رضای خدا(عز اسمه) را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه ی نفس تلخ میباشد ولی کلید نجات و رستگاری است . و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات، یعنی سوره ی حدید و حشر و صف و جمعه وتغابن، را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره ی حشر را بخوانید. و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. إنشاءالله موفق خواهید بود. والسلام علیکم محمد حسین طباطبایی |
برای مشاهده ی اندازه ی اصلی تصویر روی آن کلیک کنید .
سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
سمن بویان غبار غم چو بنشینند ... بنشانند
برای مشاهده ی تصویر در اندازه ی اصلی روی آن کلیک کنید.
ان شاءالله اگر با کسی دم خور هستی،
اگر تند است،
هر چه می توانی تحمّل کن که خدا چیز بزرگی برایتان فرستاده است.
بعضی وقت ها خداوند چیزهای خوب و قیمتی را داخل جُل می پیچد و به انسان می دهد.
اگر کسی تند است،
خوش اخلاق نیست،
درست با آدم حرف نمی زند،
معنایش این است که خدا چیز قیمتی را داخل جُل کهنه پیچیده است.
برای این که اجنبی آن را نگیرد،
مال خود شماست
و باید به دست شما برسد.
جُل کهنه را کسی باز نمی کند، ببیند...
ولی شما باز کنید.
حقیقت و انسانیت درون آن است،
همان جایی که ناگوار است.
اگر دیدی یک جا قشنگ نیست،
صبرکن..
آن را باز کن،
چیز گرانبهائی درون ِ آن نهفته است.
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم.
خودش هم رفت پشت پرده.
از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند،
مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند
یکی از بچهها که گیج بود،
حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچهها که شرور بود
شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود،
ترسید.
نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود،
نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از
پشت پرده.
تند و تند مرتب میکرد همهجا را.
میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد.
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید.
دلش هم تنگ نمیشد.
میدانست که آقاش همین جاست.
توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.
او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش.
خنگ نباش.
گیج نباش.
شرور که نیستی الحمدلله.
گیج و خنگ هم نباش.
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن.
خانه را مرتب کن،
تا آقا بیاید.
پروردگارا!
از ماه و
خورشید شرمنده ام
از انس و جان
شرمنده ام
حتی از ابلیس
شرمنده ام
که آنها در کار
خود ثابت قدم بودند
و ما در عهد و
پیمان با تو ثابت قدم نبودم
خدایا ثابت
قدمم کن!!
خشوع منافقانه یعنی همراه نبودن خشوع ظاهری با خشوع باطنی
برای مشاهده ی تصویر،در اندازه ی اصلی روی آن کلیک کنید.
من مواعظ النبی صلی الله علیه وآله وسلّم:
إیّاکم وتخشّع النّفاق وهو أن یُری الجسد خاشعاً والقلب لیس بخاشع. (1)
مراد از خشوع در این حدیث، خشوع در مقابل خداوند است در حال نماز و دعاء و ذکر، اگر انسان طوری باشد که وقتی کسی به او نگاه میکند خشوع را در او احساس کرده و توّهم میکند که دارای قلب خاضعی است، اما در باطن هیچ خبری نباشد، خشوع منافقانه است.
از دعائی که در صحیفه ثانیه سجادیه به این مضمون نقل شده که :
« اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و... و لبّاً راجحاً » (2)
استفاده میشود که انسان لبّی دارد و قشری، قشر او همین ظاهر و لُبّ او باطن وی میباشد و اگر قشر ما راجح و خاشع و ذاکر باشد و لُبّ ما غافل و غرق در مادیات باشد بسیار مذموم است.
((( پروردگارا به ما لبّ راجح روزى گردان ))))
جایی نوشته بودند:
ترس برخیها از جمله «این مکان به دوربین مداربسته مجهز است» خیلی بیشتر است از «عالم محضر خداست. در محضر الهی معصیت نکنیم.»
البته ترس نه به معنای ترس.
بیشتر نگران آبرو، وجهه و شخصیت خودمان هستیم.
آنقدر که ظاهرمان با باطنمان متفاوت است.
آنقدر که هیچ وقت کارهایی را که در خلوت میکنیم، در جامعه انجام نمیدهیم.
فکرها و آرزوهایمان را بلند بلند نمیگوییم چون آبرویمان میرود اگر مردم بفهمند چه فکرهای پلیدی در سر داریم.
یاد داستان زهره مسکنی در کتاب «دوشنبههای داستان» میافتم.
پسربچه موبور نقاشی که ظرف هفت ثانیه از چشمهای بچهها، خواستهشان را میفهمید و نقاشی میکرد و آن را از داخل بوم در میآورد و میداد دستشان؛ آرزوهایی مثل عروسک، توپ و کیف.
اما بزرگترها هرچند دوست داشتند آرزوهایشان را به دست بیاورند اما خجالت میکشیدند.
«بزرگترها اما خیلی بیشتر از هر شب به آرزوهایشان فکر کردند و تقریباً هیچکدام نخوابیدند تا صبح. بعضیها فکر کردند فردا یواشکی بروند سراغ نقاش تا زل بزند توی چشمهایشان.
اما آرزوی بیشترشان یا آنقدر بزرگ بود که توی بوم نقاشی پسرک جا نمیشد یا آنقدر ناجور بود که آبرویشان میرفت اگر پسر نقاش جلوی دیگران خیره میشد به چشمهایشان.
بعضیها تصمیم گرفتند نقاش را به زور هم که شده بیاورند توی خانهای، پستویی،جایی.
خیلیها هم فکر کردند بهتر است اصلاً سر راه پسرک سبز نشوند که مبادا نگاهشان کند و برود سر بوم نقاشی.
دستدرازی به مال و ناموس مردم و خوردن حق دیگران چیزهایی است که در خلوت به راحتی انجام میدهیم و جلوی دیگران برای موجه نشان دادن خودمان نه (انجام میدهیم).
چیزهایی که در محضر خدا جایز است و در جلوی دوربین مدار بسته نه.
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه وآله و سلم:
أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاءٌ .
ـ روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نگاهش به طفلی افتاد و فرمود:
وای به حال بچههای آخرالزمان از طرف پدرهایشان (اولیائشان) .
پرسیدند: یا رسولالله از پدرهای مشرک؟
فرمود: نه! از پدرهای مؤمن که واجبات را به فرزندان خود تعلیم نمیدهند و هر گاه دیگری بخواهد به ایشان تعلیم دهد مانع میشوند و خشنودند که فرزندانشان از مال دنیا چیزی به دست آورند (ولی به دین اولادشان اهمیت نمیدهند) من از این پدرها بیزارم، آنها هم از من بیزارند!
خــــــیال کن ســر نـی ، آفـــــــتاب هم باشد
نـگاه زینب تـــــو بـــی نقـــــاب هـــــــم باشد
خــــیال کن که رقیه ، چــــه می کشد بی تو
سوال هــــاش اگر بــــی جـــواب هـــم باشد
به قول طشت طلا؛ باز هم چو خورشید است
ســــر حسـین اگر در حـــــــباب هـــم باشد
جـــــنون آتــــــش و آب اســت ، در دل زینب
کــــباب هیچ ، اگر چـــه شـــراب هــم باشد
کباب هیچ ، شــــــراب به جـام ها هــم هیچ
خـیال کن که به مجلس ربــــــاب هــم باشد
کـــباب ، پشـت ســــرش هـــــم شــــــراب،
غمناک است . .
به دست هــای ربــابت طـــناب هــم باشد
شـــراب، پشت کباب و طناب ، دست رباب
و آخــــــــر همــه تــوزیــــع آب هــــم باشد ......
مــرا به جــرعهای از یک نگاه مهمان کن
به این تسلی خوش، گاهگاه مهمان کن
اگر چه غـرق گناهم ولی دلم پاک است
مــرا به خــــاطر این بـیگناه، مهمان کن
نخوانـــده آمــــده بـــودم کنار خــــاطر تو
مـــرا به خــاطــر این اشــتباه مهمان کن
دوباره دست دعـا جانپناه امنی ساخت
مـرا به گوشـه این جــان پناه مهمان کن
شنیدهام که کسی راز دل به چاه سپرد
مـرا به جــامی از آن آب چـاه مهمان کن
محبت ازلی
هنوز شــوق تو بــــــــارانــی از غــــــزل دارد
نـسـیــم ، یک ســبد آئیــنه در بغـــــــل دارد
خوشا به حال نسیمـــــــی که با تمام وجود
دخــیل برا عَلَـــــــــم و پــرچـــــم و کتل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده ست
و هر چــه خــــــــ ــاطره دارد از آن محل دارد
«به یــاد چـــــــاییِ شـــیرین کربــلائیها ...»
«لبم حــــلاوت احلـی من العـسـل دارد ...»
چه ســـاختار قشنگی شکسته است خـدا
درون قــــالب شش گوشه یک غـــــزل دارد
بگو چه شد که من اینقــدر دوستت دارم ؟؟
«بگو مـحبتـــــ مــــا ریـشـه در ازل دارد ...»
غـــــلامتان به من آموخت در میانه ی خون
«که روســـــیاهیِ مــا نیــز راه حــل دارد..»
سید حمید رضا برقعی
یکی از شعرای مرثیه گوی اهلبیت (علیهم السلام) مقبل کاشانی بود ؛ که هم عصر با محتشم کاشانی و در زمان ایشون در کاشان زندگی میکرد .
مقبل کاشانی خودش میگه من خیلی دوست داشتم کربلا به زیارت سید الشهداء ( علیه السلام) برم ، اما دستم خالی بود و پولی نداشتممدتها از عمرم میگذشت این حسرت به دلم موند که زیارت امام حسین (علیه السلام) برم ولی نمیتونستم یه مرتبه با یه رفیقی داشتم درد ودل میکردم ؛ بهش گفتم که ما عمرمون داره تموم میشه کربلا نرفتیم اون رفیق من به من گفت که اگر مشکلت مالیه من کمکت میکنم.
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟
وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است
و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟
خاکم به لب که بـــزم عــــزا آفتـی شود
شیــــطان شبیه من و شما هیــأتی شود
مــــداح ها به بازی و اشعار شـــاعران
ماننـــد ضبط صوت، همه ســرقتی شود
مـــداح گفت: «عــربده زن پای منبــرم
آخــــر کجا چنین نفسی قـیمتـی شود؟»
یک عده ریزه خوار حسینند و عده ای
ترسم که بزم روضــه شان دولتی شود
طـــی می کنند مبلغ و واریــز می شود
وای از کسی که نوکریش، پـاکتی شود
بایــــد که باز گفته شــود عیب هایمان
بــا ذاکران تــازه، اگر فـــــرصتی شود
باید که رفت خدمت ارباب روضـــه ها
بایـد که با امـــام زمـــان صحبتی شود
ترسم که حــرف های صمیمانه موجب
آزردگــی خـــــاطر و نــاراحتــــی شود