آجرک الله یا صاحب الزمان ...
يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۵۵ ب.ظ
هر چه کردم در را جدا کنم از مادر ، نتوانستم !!!
درد سـر ، بیـن گذر ، چـند نفر، یک مــادر...
شــده هر قــــافیه ام یک غـــزل درد آور
ای که از کوچـه ی شهر پــدرت می گـذری
امنیت نیست ، از این کوچه ســریع تـر بگذر
دیشب از داغ شــما فـــال گرفتــم ، آمـد :
دوش می آمــــد و رخسـاره ... نگویم بهتر !
من به هـر کوچه ی خـاکی که قـدم بگذارم ،
نـا خــود آگاه به یــاد تـو می افتم مــادر !
چه شده؟ قـافیه ها باز به جـــوش آمده اند :
دم در، فضه خبــــر، مـادر و در، محسن پـر!
- ۹۳/۱۲/۲۴